سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته های هدهد سرگشته
درباره وبلاگ


حتما داستان هدهد سلیمان را شنیده اید ، این بار هدهدی دیگر متولد شده است هدهد آستان اهل بیت (ع) اما در زمان حیات او ولی زمانش در پس پرده غیبت بوده ، پس به ناچار راه سرگشتگی در پیش گرفته و عاشقانه در جستجوی معشوق خود و در تب وتاب لحظه وصال است . می خواهد از عشق بگوید ، از عاشقی بسراید و سخن از دردها بگوید (اگر توفیقش دهند و عاشقان دیگر دعایش کنند...)
آرشیو وبلاگ
دوشنبه 87 اردیبهشت 23 :: 12:43 عصر ::  نویسنده : هدهد سرگشته

وقتی داشتی نقاشی عشقو رو لوح دلم می کشیدی ، نگاه غریبانه ای بهش انداختم ، تا حالا تو عمرم نقاشی به این زیبایی ندیده بودم، باورم نمی شد این نقش روی دل من کشیده می شد،سرم را با شرم و حیا پائین آوردم و گفتم : یعنی من لیاقت عشقتو دارم؟!

تو هم با مهربونی همیشگیت نگام کردی و گفتی: آره ، البته اگه قدر خودتو بدونی.

اون موقع بود که احساس کردم موجودی خوشبخت تر از من، توی دنیا نیست،

ولی یه چیزی آزارم می داد، چه جوری باید قدر خودمو میدونستم؟!

بهم گفتی : خیلی ساده است، دلت خوونه منه! مال منه! این یه امانت از طرف منه! فقط سعی کن غیر از من رو توش راه ندی!

گفتم باشه، این که کاری نداره! مگه میشه غیر از تو، عشق دیگه ای تو دلم راه پیدا کنه!

گفتی: نه، اینجوری نمی شه! باید بهم ثابت کنی، ثابت کنی که واقعاً دوسم داری ،این رو گفتی و منو به یه جای دور فرستادی،

موقع خداحافظی بهم گفتی: من همیشه باهاتم، هواتو دارم، فقط مراقب این امانتی باش، وقتش که شد، خودم میام و میبرمت.

اینو گفتی و رفتی. من موندم تک و تنها ، با یه امانتی باارزش.

اَلا یا ایّها ساقی اَدرکأساً وَناوِلها  ***  که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...




موضوع مطلب :