سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته های هدهد سرگشته
درباره وبلاگ


حتما داستان هدهد سلیمان را شنیده اید ، این بار هدهدی دیگر متولد شده است هدهد آستان اهل بیت (ع) اما در زمان حیات او ولی زمانش در پس پرده غیبت بوده ، پس به ناچار راه سرگشتگی در پیش گرفته و عاشقانه در جستجوی معشوق خود و در تب وتاب لحظه وصال است . می خواهد از عشق بگوید ، از عاشقی بسراید و سخن از دردها بگوید (اگر توفیقش دهند و عاشقان دیگر دعایش کنند...)
آرشیو وبلاگ
یکشنبه 87 اردیبهشت 29 :: 11:15 صبح ::  نویسنده : هدهد سرگشته

... اینجا تنها نبودم ، یه عده آدم دیگه هم بودن ، ظاهرا شون مث من بود.

بهشون نزدیک شدم : گفتم اینجا کجاست؟ چه جور جائیه؟

بهم گفتن که اینجا دنیاست، آخر عشق و صفاست، ولی حیف وقتش خیلی کمه؛

 اونا گفتن اینجا جای بازیه ، اصلا هم مهم نیست چه جوری بازی کنی، فقط مهم اینه که ببری! گفتن اینجا مث جنگل می مونه؛ باید بخوری تا خورده نشی، باید مث گرگها رفتار کنی ، تا گرگها بهت آسیب نرسونن(یعنی همون، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

گفتن توی این دنیا یه چیزایی هست که به آدم آرامش میده، اگه داشته باشی همه کار میتونی بکنی، یکی از اون چیزا پوله! میگن حتی خود آدمها را هم با پول میشه خرید!!!

یکی دیگش، قدرته؛اگه باشه می تونی به همه زور بگی، می تونی کاری کنی که همه ازت حساب ببرن و مطابق میل تو رفتار کنن...

خلاصه گفتن اینجا آدم باید هرچی که دلش می خواد انجام بده!!!

تا صحبت از دل شد، یهو به خودم اومدم، به یاد نقش عشق، افتادم. یادِ قولی که به تو داده بودم، یادِ حرفهایی که بهم زدی، یاد اینکه باید عشقمو ثابت کنم، کم کم داشت یه چیزایی برام روشن می شد ولی:

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا     ***     ببین تفاوت ره ازکجاست تا به کجا    . . .




موضوع مطلب :