سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل نوشته های هدهد سرگشته
درباره وبلاگ


حتما داستان هدهد سلیمان را شنیده اید ، این بار هدهدی دیگر متولد شده است هدهد آستان اهل بیت (ع) اما در زمان حیات او ولی زمانش در پس پرده غیبت بوده ، پس به ناچار راه سرگشتگی در پیش گرفته و عاشقانه در جستجوی معشوق خود و در تب وتاب لحظه وصال است . می خواهد از عشق بگوید ، از عاشقی بسراید و سخن از دردها بگوید (اگر توفیقش دهند و عاشقان دیگر دعایش کنند...)
آرشیو وبلاگ
سه شنبه 87 اردیبهشت 10 :: 7:21 عصر ::  نویسنده : هدهد سرگشته

غم عشقت بیابون پرورم کرد

هوای وصل بی بال و پرم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری

صبوری ترفه خاکی بر سرم کرد...                                                          

بیش از 23 سال از عمر مبارک (!!!) بنده گذشت ، 23 سال کم نیست، مگه قراره چند سال دیگه تو این دنیا بمونم، 50 سال دیگه، 5سال دیگه، یا 5روز دیگه،یا شاید 5ثانیه دیگه... مگه مرگ خبر میکنه؟؟؟

یهو دیدی ناغافل اومد و باید غزل خداحافظی را بخونی.  دیگه فرصت تمام شد ،دیگه تو موندی و اعمالت، بد و خوب، زشت و زیبا، اونها هستند که به تو اعتبار میدن.

هر چی بهت وقت دادن، هرچی نصیحتت کردن، به مهمونی دعوتت کردن ؛ قدر ندونستی، استفاده نکردی، غنیمت نشمردی، بالا نرفتی، سلوک پیدا نکردی؛ چرا؟ چرا؟ چرا؟؟؟!!!

یه تلنگر، یه اشاره، یه صدای وا عمرا ، وا وقتا ...

شاید بیدار بشی، شاید این سکوت رو بشکنی، شاید یکم از تاریکی ها را کنار بزنی و بتونی نور و روشنایی را درک کنی... از ما گفتن! می خوای بشنو، می خوای بذاز پیش بقیه شنیده هات روی طاقچه دلی که کلی گرد و غبار روش نشسته.

آخه پس کی میخوای ....... کی میخوای یه خونه تکونی اساسی انجام بدی؟؟!!

یعنی دنبال فرصت بهتر از این میگردی ، فرصتی بهتر از جوونی ...؟؟؟

یه لحظه به من گوش بده، چشم سرت را ببند و چشم دلت را وا کن، چقدر موقعیت خوب تو زندگیت داشتی که اصلاح بشی؟!، چقدر حرفهای قشنگ و تکون دهنده شنیدی؟!، چقدر جاهای خوب و مقدس رفتی؟!

اینها همه نشانه های خدا واسه توست که دیگه هیچ بهونه ای نداشته باشی، نگی که خدایا من نمی دونستم، کسی به من نگفته بود، موقعیت خوب نداشتم...

هان ای نفس! برخیز، برخیز و به سوی ندایی که تو را میخواند ، به حرکت درآی ، بهار عمر در گذران است، قبل از خزان خود را دریاب و بدان که تو می توانی. فقط اراده کن، آنگاه است که در و دیوار معلم تو می شوند و زمین و زمان با تو سخن می گویند. پس گوش جان را باز کن و بشنو که ندایی می آید و بانگی برمی خیزد:

«یا ایتها نفس المطمئنه   ارجعی الی ربک  راضیتا مرضیه   فدخلی فی عبادی  ودخلی جنتی»


موضوع مطلب :